سید اشرف الدین موسویان
این روزها زیاد خبر ترحیم می شنوم. دو هفته پیش بود که برادرم محمد میرزایی – جانباز بالای ۷۰% - در یک تصادف مجروح شد و همسر و برادرش را از دست داد. چه کسی احتمال میداد؟ و دیشب ساعت ۲۱ از مادر شنیدم که سید اشرف فوت کرده است. افسوس خوردم. بیشتر از همه برای اینکه ۳ روز از فوت او میگذشت و هیچیک از بستگان و دوستان محلهی پدری، به خود زحمت نداده بود تا موضوع را اطلاع دهد. چه کسی فکر میکرد برایم مهم باشد؟! اصلاً برای که مهم است؟ سید اشرف که از آن آدمهای پولدار و دارای برو و بیا نبود! در همین محلهی پدری، چند سال پیش یک نفر فوت کرد که به دارایی و خیّری معروف بود و من هم به ایشان جسارت نمیکنم؛ اما مراسم ختم او با سینه زنی توأم شد و در کمتر از چند ساعت خبر فوتش همه جا پیچید و اگر کسی اظهار بیاطلاعی میکرد، دیگران تعجب میکردند. بگذریم.
کارم را انجام دادم و ساعت ۲۳ به محل دفن (امامزاده ابراهیم) رفتم. چند تن از برادران بسیجی هم بودند. همه اهل مسجد و متدین. پرسیدم:«سید اشرف کجا دفن شده؟» با خجالت گفتند که نمیدانند. خجالت هم دارد. ۳ روز است یکی از معتمدین محل به خاک سپرده شده و مسجدیها هم محل دفنش را نمیشناسند. گشتم و محل دفن را پیدا کردم و زیارتی و فاتحهای و ... .
ملاک ما برای ارزشگذاری چیست؟ فکر و ذهن و قضاوت و عواطف ما تا کی در حصار این دنیا محدود خواهد بود؟ شاید کنجکاو شدهاید که سید اشرف را بیشتر بشناسید؟!
سید اشرف از آنها بود که حتی یک نفر از او بدی ندیده و از او دلخوری ندارد. یک مغازهدار ساده که در طول سالهای عمر، بقالی نقلیاش را ارتقا نداد و هیچگاه در پی سودهای آنچنانی نبود. از آدمهایی بود که به لقمهی حلال اعتقاد داشت و درصد سودش را با استفتا از مرجع تقلیدش محاسبه مینمود. در کودکی مشتری بیسکویتهای دانهای مغازهاش بودیم.
- سلام سید اشرف، یک تومان بیسکویت دانهای میخواهم.
سید اشرف با خوشرویی سنگی را به ترازو میانداخت، بیسکویت را وزن(!) میکرد و به هنگام تحویل دست به جعبه میبرد و یکی دیگر به آن اضافه میکرد. این روایت ساده، روح بزرگ سید را نشان میدهد. قبل از انقلاب اسلامی که رژیم طاغوت سعی در ضعیف کردن دین و از بین بردن شعائر آن داشت و محله پدری هم خلوت بود و در نتیجه ۲۰-۱۰ نفر بیشتر در نماز جماعت حاضر نمیشدند، به هنگام نماز مغازهی سید اشرف تعطیل بود و همه میدانستند که کجاست. سید اشرف هیچگاه جماعت را ترک نمیکرد. آرام بود. از آن آرامشهای حسرت برانگیز. بیش از این توان قلم فرسایی ندارم. لطفاً برای شادی روحش حمد و سوره قرائت فرمایید.
پ.ن: مراسم شب هفت آن فقید سعید، روز جمعه ۴/۸/۸۶ از ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷ در مسجد عبدالهی (قم – خیابان امامزاده ابراهیم) برقرار است.