محرمانه

هزارتوی خاطرات

محرمانه

هزارتوی خاطرات

کوچ من


همین روزها بار سفر خواهم بست

و به جایی خواهم کوچید

که در آنجا هیچ دوشیزه ای
زیباتر از خاطره های من نیست


اگر خبر مرا روزی
از نسیم صبا شنیدی
که با قلمی در دست
و کاغذهایی پراکنده در اطراف
خفته ام
لحظه های بی شماری را به یاد بیاور
که آرزوی مرگ مرا کرده بودی
آن گاه صبا
از جاودانگی من با تو سخن ها خواهد گفت
عزیزم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد