محرمانه

هزارتوی خاطرات

محرمانه

هزارتوی خاطرات

دعوت برای خط خوردن !

تاریخ نخستین درج: دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶

اشاره: در این یادداشت مشخص خواهد شد که چگونه امیر عباس به اردوی از بلاگ تا پلاک دعوت شد، دعوت از چه نوعی بود و چگونه با وجود اجابت دعوت، نتوانست همراه شود و «الخیر فی ما وقع»

چکیده: مهندس فخری چهارشنبه ۱۵/۱۲/۸۶ شب طی تماسی دعوت کردند اردو را همراه شوم. گفتم باید هماهنگ شوم و تا فردا ظهر می‏توانم خبر دهم. ایشان گفتند خوب است، فقط سری به سایت بزن فرم را پر کن و تأیید کن. شخصاً هیچ توضیح اضافه‏ای ندادند. فرم تکمیل شد و طبق قرارمان با آقای فخری، ظهر پنج‏شنبه تصمیمم قطعی شد. طبق توضیحات سایت، می‏بایست وجه را واریز کنم و سپس تماس بگیرم تا ثبت‏نامم قطعی شود، اما بانک‏ها بسته بودند تا روز یکشنبه. روز یکشنبه با پیام و تماس از آقای فخری پرسیدم: «مشکلی که نیست؟» گفتند با دفتر (!) تماس بگیر و بعد بنا شد از دفتر تماس بگیرند و بعد معلوم شد که در فهرست انتظار هستم و بنا شد که تا دوشنبه ظهر بگویند که همسفرم یا خیر و بعد معلوم شد که نخیر و دعوتشان درست نبوده است. آنها که این مطلب برایشان موضوعیت دارد، لطفاً شرح ماجرا را با دقت مطالعه کنند تا پاسخ ادعاهای آقایان را بدانند.

روز سه‏شنبه ۱۴/۱۲/۸۶ یعنی درست ۴ روز بعد از اتمام مهلت ثبت نام در اردوی «از بلاگ تا پلاک» درحالی که گوشی تلفن همراه این‏جانب در حالت محدودیت پذیرش تماس بود، چند بار شماره مهندس فخری (مدیر پارسی بلاگ) ثبت شده بود. حدس زدم داستان چیست. قلقلک شدم به جای تماس با ایشان بروم در وبلاگشان نظر بدهم که «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است – چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است». حدس می‏زدم برخی دوستان نتوانند حضور بنده را تحمل کنند و خوش ندارم در سفر مخلّ  آرامش کسی باشم. اما نتوانستم با وجدانم کنار بیایم. گفتم تماس می‏گیرم و همین نکته را یادآوری می‏کنم. تا غروب چهارشنبه ۱۵/۱۲/۸۶ نتوانستم با ایشان تماس بگیرم. حدسم درست بود. در تماس تلفنی چهارشنبه غروب (۵ روز پس از اتمام مهلت ثبت نام و درست پس از پایان مهلت تمدید شده) مهندس فخری دعوت کردند که در اردو باشم. گفتم:«برخی دوستان مرا تحمل نمی‏کنند و حتی امریکایی‏ام می‏خوانند». ایشان گفتند که اینها در دیدارهای حضوری حل می‏شود؛ هر چند در دیدارهای حضوری بدترش را از دوستان مهندس فخری شنیده بودم و نوشته‏هایم را به چلغوزهای حسین درخشان (تعبیر از خودشان است) تشبیه کرده بودند. به هر تقدیر قبول کردم و گفتم اگر تا فردا ظهر خبر بدهم که می‏توانم همراه شوم یا نه خوب است؟ گفتند که بله فقط امشب سری به سایت بزن و فرم ثبت نام را پر کن و بعد قطعی کن. توضیح خاصی ندادند و همه چیز به سایت و فرم ثبت نام حواله شد. فرم تکمیل شد. در آنجا آمده بود: «۴. هزینه‌ی اردو برای هر نفر بیست هزار تومان است؛ ثبت‌نام‌کنندگان این مبلغ را به شماره حساب ۰۱۰۱۹۷۶۴۰۵۰۰۶ به نام محمدهادی فضل‌الله‌نژاد (حساب سیبا، قابل پرداخت در همه‌ی شعب بانک ملی ایران) واریز کنند و پس از واریز، با شماره تلفن ۷۸۳۷۷۳۸  – ۰۲۵۱ تماس بگیرند و کد فیش واریز بانکی خود را اعلام کنند.  ۵. ثبت نام شما با اعلام تلفنی شماره فیش بانکی قطعی می‌شود و تماس نگرفتن شما، به منزله‌ی انصراف از اردو محسوب و ثبت نام اینترنتی شما لغو خواهد شد. برای قطعی‌کردن ثب‌نام، فقط تا تاریخ ۱۰ اسفند فرصت دارید.» متوجه هستید که مهندس فخری ۱۵ اسفند از من دعوت کردند!

طبق قرار پنج‏شنبه ظهر تصمیمم قطعی شد و طبق اعلام فوق باید پس از واریز کردن وجه تماس می‏گرفتم. اما پنج‏شنبه ظهر بود و بانک‏ها بسته! دو روز هم تعطیل بود و امر به روز یکشنبه ۱۹/۱۲/۸۶ موکول شد. در این مدت گاهی با خود می‏گفتم:«نکند این دعوت تعارفی بیش نبوده و نکند حضور من خاطر شریف کسی را مکدّر کند!» باز هم به تردید افتادم. در این مدت چند تن از وبلاگ نویسان خوب به نوعی ارتباط ایجاد کردند و با ابراز محبت - از روی بزرگواری خودشان - پی‏گیر حضور این حقیر در اردو بودند و متوجه شدم که بعضی‏ها نیز از مجریان اردو سراغ بنده را گرفته‏اند. مشورت‏هایی هم کردم و روحیه گرفتم و دیگر مطمئن شدم که به محض باز شدن بانک وجه را واریز خواهم کرد. روز یکشنبه حسّی داشتم که انگار نباید به بانک بروم. با پیامک از مهندس فخری پرسیدم:«مشکلی که نیست؟ می‌خواهم وجه را واریز کنم» و وقتی جوابی نیامد تماس گرفتم. ایشان مضطرب بود و صدایشان می‏لرزید و مشخص بود که مشکلی هست و حجب و حیای همیشگی مانع بیان صریح آن است و خواستند با دفتر توسعه تماس بگیرم و وقتی آقای احسان بخش نبودند بنا شد ایشان با بنده تماس بگیرند. نزدیک غروب یکشنبه موفق به مکالمه تلفنی با جناب احسان بخش شدم. ایشان گفتند:«چرا ثبت نام را قطعی نکرده‏ای؟» توضیح دادم که (طبق اعلام سایت) باید وجه را واریز می‏کردم که دو روز تعطیل بود. ایشان گفتند:«چون بانک‏ها شلوغ است ما به همه می‏گوییم واریز نکنند» و نگفتند که من از کجا باید می‏دانستم و توضیح ندادند که پس دعوت آقای فخری چه بوده؟! بالأخره مشخص شد که در فهرست انتظار (!) قرار دارم. جناب احسان بخش گفتند ما در حال تماس هستیم تا اگر انصرافی بود مشخص شود و شما (بنده) را به عنوان نخستین نفر جایگزین کنیم و نهایتاً بنا شد تا دوشنبه ظهر خبر قطعی به این‏جانب داده شود. ناگفته نماند که من به ایشان گفتم:«زیاد خودتان را ناراحت نکنید. دلیل ثبت نام بنده تماس مهندس فخری و پی‏گیری شماری از دوستان بوده است. اگر توفیق باشد همسفر هستیم و اگر نه که هیچ»>

تا ظهر دوشنبه هم خبری نیامد و جناب احسان بخش در پاسخ پیامک من گفتند که هیچ کس انصراف نداده. آقای فخری هم گفتند که من به ثبت نام دعوت کردم نه به آمدن (!) سوال این است که در پایان مهلت ثبت نام، دعوت به در فهرست قرار گرفتن، آیا به جز دعوت به خط خوردن است؟!

چند نکته:

1.       همان گونه که آمد، آقای فخری دقیقاً چهارشنبه شب از این جانب دعوت کردند. البته ایشان دعوت به همراهی کردند! اما وقتی پاسخ مثبت مرا دیدند، گفتند که باید فرم پر کنم! طبیعی است ایشان که هم در پارسی بلاگ و هم در دفتر توسعه (مجری طرح از بلاگ تا پلاک) مسئولیت دارند، می‏دانند که فهرست‏ها در چه وضعیتی است! و من بر خلاف بعضی‏ها معتقد به «مدیریت در سایه» و از این قبیل قصه‏ها در این دو مرکز نیستم.

2.       این چه نوع دعوتی است که پس از اجابت مدعو را به فرم ثبت نام و فهرست انتظار و خط خوردن حواله می‏دهند؟

3.       اگر واقعاً دعوت آقای فخری برای فرم پرکردن بوده، چرا ۴ روز پس از اتمام مهلت ثبت نام و پس از تکمیل شدن ظرفیت اقدام کرده‏اند؟

4.       ظاهراً برخی از وبلاگ نویسان محترم پی‏گیر حضور این‏جانب در اردو بوده‏اند. آیا می‏توان فرض کرد آقای فخری حدس می‏زده‏اند که این‏جانب دعوت را رد می‏کنم و دوست داشته‏اند این گونه شود تا بعداً به دوستان بگویند که ما دعوت کردیم و امیر عباس خودش نیامد؟!

5.       آقای احسان بخش – طبق گفته خودشان - از یکشنبه عصر تا دوشنبه ظهر در حال تماس با کسانی بوده‏اند که ثبت‏نامشان قطعی نشده بوده. با این حساب ظرفیت تکمیل نبوده و اگر سر لیست (!) انتظار بوده‏ام، مشکلی برای جایگزینی وجود نداشته است.

6.       تأکید می‏کنم  که از ابتدا میانه‏ای با اردو نداشتم و فقط به این دلیل قبول کردم که شرمنده دوستان وبلاگ نویس و وجدان خود نباشم و اکنون که نوع دعوت آقای فخری مشخص شده، خدا را هم شاکرم و همچنان معتقدم که «الخیر فی ماوقع.»

7.       برای کسانی که در راه خدا قدم برمی‏دارند آرزوی توفیق و سلامتی دارم.

نظرات 3 + ارسال نظر
سیدمحمدرضا فخری دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 05:27 ب.ظ

سلام. برادر گرامی٬ اگه به وبلاگ اردو که مخصوص آخرین اخبار اردوست سری می زدید (و درفرم ثبت نام هم به این مطلب اشاره شده)٬ متوجه تمدید زمان ثبت نام تا ۱۵ اسفند یعنی ۴ شنبه می شدید.
من با دوستان زیادی برای شرکت در اردو صحبت کرده ام از جمله حضرتعالی و به همه هم گفته ام که به فرم ثبت نام مراجعه کنند٬ حتی نام خود من هم در لیست ثبت نام وارد شده تا مدیریت و هماهنگی کارها روال منظمی داشته باشد.
در فرم ثبت نام هم توضیحات کافی برای روند کار هست.
برادر٬ مسئله را زیاد پیچیده نکنید٬ من به هیچ وجه قصدم از صحبت با شما٬ جواب دادن به کسی یا هرمطلب دیگری نبوده و صرفا بخاطر احترام به یک وبلاگ نویس جانباز جنگ و همراهی با وی در جبهه های جنگ بوده است و قصد دعوت برای خط خوردن به قول شما را نداشته ام.
یاعلی

سلام
در همین فرض تمدید هم وقتی با هم صحبت می‌کردیم زمان به اتمام رسیده بود. بنده قابل این حرف‌ها نیستم و وقتی هم قبول کردم صادقانه بود و تصمیم داشتم خیلی ساده و بی سر و صدا و بی تکلف در کنار عزیزان باشم. اما شما که می‌گویید قصدتان احترام به وبلاگ نویس جانباز بوده، چگونه است که وقتی وقت ثبت نام گذشته و ۵ روز مهلتِ تمدید شده هم خاتمه یافته، تازه بنده را دعوت به فرم (!) کردید. آیا حق ندارم بگویم خوب بود زودتر به فکر این حقیر می‌افتادید؟ شما طبیعتا باید از وضعیت فهرست‌ها باخبر می‌بودید، چرا وقتی گفتم باید دو برنامه‌ی خود را کنسل کنم، توجه ندادید که در فهرست انتظار قرار می‌گیرم.
آیا حق ندارم فکر کنم در همان زمان هم که شما تماس گرفته‌اید امکان همراهی بوده و به خاطر مخالفت دیگران این گونه شده است؟
با نگاه معمولی این گونه است که من اکنون متحمل خسارت شده‌ام، اما بنده اعتقاد راسخ دارم که در همه‌ی این امور خیری نهفته است.
و لله عاقبة الامور.

صبا دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 07:03 ب.ظ http://talatom.parsiblog.com

هوالحق

سلام

اهان... این اتفاقا جواب یه سوال دیگم بود.. چندین بار خواستم بپرسم شما هم هستین تو اردو یا خیر... ولی اسمتون رو تو لیست ندیده بودم.
حیف... اشتباه بزرگی کردن . اگه می خونن نظر منو بذارید این کامنت برا این بزرگواران بره که حیف شد واقعا...

جدای هر دوستی و اشنایی و نااشنایی کاملا بی طرفانه حیف شد شما با هاشون نیستین... برا بچه ها حیف شد.

از دوستان من همراهشون هستن... دوست داشتم شما همراهشون می بودید تا از آنچه به بچه ها می گفتید تو منطقه برای من تعریف می کردن...
منی که نیستم تو جمع مشتاق بودم کسی که مدتها تو جبهه بوده اونم جاهای مختلفش با بچه ها باشه و حرف بزنه بعدها منم بشنوم! چه برسه به خود کسایی که تو اردو بودن...

اشتباه بزرگی بود...

به هر حال همونطور که اشاره فرمودین الخیر فی ما وقع.

انشاالله که در راه خدا سلامت و ثابت قدم باشید..باشیم باشند...

که اینطور... عجب... واقعا افسوس خوردم...

شما با گروههای دیگه هم راهیان نور میرید درسته؟... به عنوان راوی هم سفر جنوب میرین؟..

همیشه سربلند و سلامت باشید
دعا بفرمایید

سلام
از نظر لطف شما متشکرم. امسال ممکن است موفق به سفر نشوم. تصمیم داشتم امسال فقط یک سفر به مناطق داشته باشم نه بیشتر. به احترام دوستان با اردوی از بلاگ تا پلاک هماهنگ شدم که این‌گونه شد.
دعا بفرمایید.

خواهر دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://ghalamranjeh.blogfa.com

هو الطیف
سلام استاد عزیز
تقصیر شماست که به نصیحت دوستان توجه نمی‌کنید. مهندس فخری هم اگر دلش با شما باشد، دلهای بیمار کم و بیش یافت می‌شود.
ضمن اینکه قطعی کردن برای شما معنی ندارد که آقای احسان بخش گفته‌اند چرا قطعی نکرده‌ای؟ مگر نمی‌دانستند که توسط مهندس دعوت شده‌اید؟ مگر شما را نمی‌شناختند؟ کسی مثل شما مگر کشکی ثبت نام می‌کند؟ معطل ۲۰ هزار تومان بودند؟ شما پولشان را می‌خوردید؟
مهندس اگر می‌خواهد حسن نیتش را ثابت کند باید صادقانه بگوید که من موافق حضور امیر عباس بودم اما دیگران نه.
واقعا نمیدونم دیگه چی باید بگم.

سلام خواهر بزرگوار
چرا می‌دانستند. اتفاقا در قسمت توضیحان فرم ثبت نام اینترنتی هم از تماس و دعوت آقای فخری تشکر کرده بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد