اشاره: احمد شاکری که در سالهای نخست نویسندگی بود، در مطلبی با عنوان «گفتمانی سراسر پند با نادر ابراهیمی» که در روزنامه کیهان به چاپ رسید، به هجو شخصیت نادر ابراهیمی پرداخت. شاکری در بخشی از این مطلب – به اصطلاح - از زبان نادر ابراهیمی گفته بود:«ما پس از صد و بیست سال زندگی به راستی شرافتمندانه و صادقانه وارد بهشت میشویم و مخالفانمان که (جعلهم الله فی اسفل السافلین) به دیار دیگر میروند. آن وقت هم دو حالت بیشتر ندارد، یا ما فراموش میشویم یا کتابهایمان، که در دو حالت دست کسی به ما نمیرسد. مرسی!» بنا به مسئولیتی که در قبال احمد شاکری احساس میکردم، دست به قلم بردم و یادداشت زیر را نوشتم و به سمیرا اصلانپور (دبیر وقت سرویس ادب و هنر کیهان) سپردم تا در همان صفحه به چاپ برسد. یادداشت بنده در تاریخ ۲۲/۶/۱۳۷۹ در صفحهی ادب و هنر کیهان به چاپ رسید.
نامهای سراسر پند به یک منتقد جوان
« آتش بدون دود نمیشود، جوان بدون گناه » (یک ضرب المثل ترکمنی)۱
دوست جوان من ، جناب آقای احمد شاکری !
با سلام و تحیت.
اخیراً مطلب کوتاهی از شما در همین روزنامه و همین صفحه به چاپ رسید که بنا بوده «نقد یک رمان هفت جلدی» و «خندهدار» باشد. چندی پیش هم مطلبی با همین ویژگی در نقد رمان «من ِ او» نوشته بودید، با این تفاوت که نوشتهی قبلیتان جاندار بود و به دل مینشست و نویسندهی رمان مذکور یک جوان مستعد و جویای نام بود، ولی اثر اخیرتان چنگی به دل نمیزند و شما با جسارتی – شاید – به دور از اخلاق اسلامی، به یکی از پیرهای استخواندار ادبیات داستانی اعلان جنگ دادهاید. از این رو دست به قلم بردم تا به رسم دوستی نکاتی را متذکر شوم.
مگر اخلاق اسلامی اجازه میدهد که به بهانهی طنز، شخصیت و حیثیت افراد را به بازی بگیریم؟ از این رو یادآوری میشود که وظیفهی منتقد، عرض اندام در برابر نویسنده نیست، بلکه او میباید با ژرفروی در اثر و مطالعهی هوشمندانهی آن، در صدد توصیف، تحلیل، شرح و تفسیر آن برآید. همواره باید در نظر داشت که مبنای نقد، منطق و استدلال است و اگر منتقد از اقامهی دلیل عاجز باشد، سخن او خریدار نخواهد داشت. |
شما در نوشتهی خود به جای نقد منصفانه، تحلیلی و مستدل یک اثر هنری، به هجو شخصیت صاحب اثر پرداختهاید و دبیر محترم سرویس ادب و هنر، برای اینکه قبح عمل شما را پنهان سازد و خود در مظان اتهام قرار نگیرد، در پیشانی مطلب شما آورده است:«نادر ابراهیمی ساخته و پرداختهی تخیل ژرف احمد شاکری است.» غافل از اینکه ابراهیمی، چه من و شما خوشمان بیاید یا نیاید، از نویسندگان پرکار و ناشرپسند است و عمری را – شاید بیش از تمامی سالهای زندگی شما – به حرفهی نویسندگی پرداخته است. گیریم که بعضی از آثار او صمیمیت لازم را نداشته باشد و یا شاید در طول سالهای نویسندگی، به لحاظ اندیشهای، حرکتی مارپیچی داشته است، اما او را به هر روی میتوان یک ماشین قدرتمند نویسندگی نامید. و وقتی شما اینگونه به بهانهی طنز و در قالب نقد، به حیثیت او حمله میکنید، باید پرسید که حرمت موی سپید پیشکسوتان ما را چه کسی نگاه میدارد؟
از طرفی با این عمل، خود نیز در معرض انتقاد قرار میگیرید. حتماً میدانید که نقد از دیرباز دشمنان قسم خوردهای داشته است؟ برای نمونه فرمایش جناب چخوف و اسب شخمزن او را به یاد بیاورید. در همین زمانهی خودمان نیز به استاد خود بنگرید که پس از نشان دادن استعداد سرشار نویسندگی خود، با آن همه نقد عالمانه و تحلیلی، با چه بیمهریای از طرف نویسندگان و متولیان ادبیات داستانی مواجه شده است و در سالهای اخیر که بسیاری از شاگردان وی به میز و مقامی رسیدهاند، با اینکه قدر وی را میدانند، ولی هرگز چنانکه باید، او را بر صدر نمینشانند، اگر چه او خود میز و مقام را برنمیتابد!
القصه وقتی یک منتقد، با استدلال قوی، لایههای پنهان آثار هنری را شناسایی و بررسی میکند و سعی میکند پا را از دایرهی اخلاق نیز بیرون نگذارد، با قهر نویسندگان و چه بسا تهمت و افترای آنان مواجه میشود، چه جای امیدواری است که یک جوان تازه نفس، با عرض اندام در برابر نویسندهای دود چراغ خورده و محترم، به سبکسری و شهرت طلبی متهم نگردد؟!
همین آقای ابراهیمی میتواند مدعی شود که ببینید در فلان روزنامه، علیه من که عمرم را صرف اعتلای ادب و هنر میهنم کردهام، چه اهانتهایی منتشر میکنند و شما به همین آسانی تخطئه میشوید.
البته باید گفت که ایرادی بر نقد آثار پیشکشوتان وارد نیست، بلکه اشکال بر سر نوع برخورد با اثر و شخصیت ایشان است و مگر اخلاق اسلامی اجازه میدهد که به بهانهی طنز، شخصیت و حیثیت افراد را به بازی بگیریم؟ از این رو یادآوری میشود که وظیفهی منتقد، عرض اندام در برابر نویسنده نیست، بلکه او میباید با ژرفروی در اثر و مطالعهی هوشمندانهی آن، در صدد توصیف، تحلیل، شرح و تفسیر آن برآید. همواره باید در نظر داشت که مبنای نقد، منطق و استدلال است و اگر منتقد از اقامهی دلیل عاجز باشد، سخن او خریدار نخواهد داشت. از طرفی رد یک نقد اصولی و مستدل نیز جز با استدلال و منطق میسر نخواهد بود و حیف است شما که شیوهی صحیح نقد داستان را بلدید، به کارهای سبک و کم مایه بسنده کنید.
ابراهیمی، چه من و شما خوشمان بیاید یا نیاید، از نویسندگان پرکار و ناشرپسند است و عمری را – شاید بیش از تمامی سالهای زندگی شما – به حرفهی نویسندگی پرداخته است. گیریم که بعضی از آثار او صمیمیت لازم را نداشته باشد و یا شاید در طول سالهای نویسندگی، به لحاظ اندیشهای، حرکتی مارپیچی داشته است ... |
از طرف دیگر قدم زدن در وادی نقد، شخص را دچار وسواس میکند و خلاقیت هنری او را محدود میسازد. شما اگر از همین استاد خود بپرسید، به شما خواهد گفت که وقفهی ده ، پانزده سالهی ایشان در خلق اثر جدید، عایدی ایشان از رهگذر نقد است و به شما که چند سالی بیش نیست که داستان نویسی را شروع کردهاید و انصافاً خوب هم شروع کردهاید، توصیه میکنم که توانایی و خلاقیت خود را در معرض آفت رها نکنید.
توصیهی دیگر نگارنده به جناب عالی این است که برای دشمن تراشی عجله به خرج ندهید و به سری که درد نمیکند دستمال نبندید، شما حتماً کسانی را میشناسید که چندین سال است کار نقد میکنند و بعید است نقدی به نام اصلی ایشان در جایی چاپ شده باشد. خوب است بدانید که انگیزهی این مصلحت اندیشی، هدف والایی است و آن اینکه شخصیت من و شما باید برای رسالت اصلی قلم، که همانا عنصر تعهد است، محفوظ بماند و بدانید شخصیت، هر چقدر هم که والا و ارزشمند باشد، در هیاهوی تمت و افترا، خرد و داغان میشود و خدا نکند که آبروی این شخصیت، به حرمت جمعیت و اندیشهای گره خورده باشد. دیگر اینکه بنا نیست جناب عالی فقط نقد بنویسید، شما انشاءالله در آینده بارهای گرانی را در ادارهی میهن عزیز به دوش خواهید گرفت و در آن زمان، کارنامهی گذشتهی شما نیز زیر ذرهبین خواهد رفت.
در پایان از اینکه با زبان بزرگترها سخن گفتم پوزش میخواهم و نامهی خود را با ذکر چند جمله از رمان مورد توجه شما به پایان میبرم که «سیهبختی انسان از روزی شروع نشد که اشتباه کرد، [بلکه] از روزی شروع شد که پی به اشتباه خود برد و[لی] به آن اعتراف نکرد.»۲
پاورقی: ۱- به نقل از پیشانی رمان «آتش بدون دود». ۲- نادر ابراهیمی / آتش بدون دود / ج۲ / ص ۱۸۵.
پینوشت: احمد شاکری پاسخی تند و نامعقول نوشت و به من داد. با روی خوش خواندم و اعتراضی نکردم. مدت کوتاهی بعد به برادرش (مدیر وقت دفتر هنر و ادبیات ایثار) گفته بود:«جعفری بزرگواری کرد که به روی خودش نیاورد» و چند سال بعد به خودم گفت:«حالا میفهمم که حق کاملاً با شما بوده» و نظر امروزش را نمیدانم ؟!
علی دایی هم که ظاهراً کاری در پیش نبرد. از این گروه هم بالا نمی رویم . مطمئن باشید . صد رحمت به همان قلعه نویی! قدرش را ندانستیم.
همیشه همین طور است . انسان ها جذب افراد متواضع می شوند
قلمتان مستدام