محرمانه

هزارتوی خاطرات

محرمانه

هزارتوی خاطرات

نوستالژی فوتبال ملی

پیش‏درآمد: اکنون که جامعه متأثر از فوتبال است، بنا دارم یک خاطره از فوتبال بنویسم. همان گونه که در شرح این وبلاگ خوانده‏اید، به مقوله‏های اجتماعی هم خواهم پرداخت. البته یکی دو تن از دوستان خواسته‏اند یا این وبلاگ را تعطیل کنم و یا از خاطرات سیاسی‏ام ننویسم. معتقدند اسلام در خطر است و اگر مقاله‏های فرهنگی و جهادی من نباشد آسمان به زمین می‏آید؟! این دوستان خوش‏حال نشوند، چون توصیه‏شان را قبول ندارم و از سیاست هم خواهم نوشت. قبل از پرداختن به این خاطره، خوش‏حالم که از ابتدای این فصل پیش بینی کردم که پرسپولیس قهرمان می‏شود و تیم محبوبم استقلال در میان 5 تیم اول جایی ندارد و این معنا را در یادداشت‏های مکرر (حتی زمانی که جدول عکس آن را نشان می‏داد) تکرار کردم.

 

 

پرویز دهداری

 

امیر قلعه نویی

 

ناصر ابراهیمی

 

علی پروین

 

شاهرخ بیانی

 

صمد مرفاوی

  

جواد زرینچه

 

 مجید نامجو مطلق

 

احمدرضا عابدزاده

 

سیدمهدی ابطهی

 

اتصاری فرد

 

مهدی فنونی زاده

 

بهزاد غلامپور

 

مجتبی محرمی

 

فرشاد پیوس

 

مهر ماه سال ۱۳۷۰ بود. تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران به عنوان قهرمان آسیا برای مشخص شدن قهرمان بین قاره‏ای به دیدار الجزایر (قهرمان افریقا) رفته بود. بازی رفت در تهران با نتیجه ۱-۲ به نفع ایران خاتمه یافته بود و تیم برای اعزام به الجزایر آماده می‏شد. تصمیم گرفتم برای تماشای تمرین تیم ملی به ورزشگاه شهید شیرودی بروم. از محل سکونتم (میدان فردوسی) تا ورزشگاه راه زیادی نبود و همین بیشتر وسوسه‏ام می‏کرد. به ورزشگاه رسیدم و چون در زمین شماره ۱ ، یک بازی از لیگ دسته یکم در جریان بود، بلیط خریدم و داخل شدم. از کنار بازی بی‏توجه گذشتم و خود را به زمین شماره ۲ رساندم. ۲۰-۱۰ نفر از علاقمندان هم آمده بودند که تا پایان تمرین به حدود ۱۵۰ نفر رسیدند. یادم هست که مربی تیم علی پروین بود و چون آن روز پرسپولیس تمرین داشت، علی پروین و بازیکنان پرسپولیس در تمرین نبودند و تیم را ناصر ابراهیمی تمرین می‏داد.

یک پسر بچه هم در میان تماشاچیان بود که سر تا پا آبی پوشیده بود و بازیکنان را تشویق می‏کرد. در همین اثنا صمد مرفاوی یک تکل خطرناک و نگران کننده روی پای شاهرخ بیانی رفت. حتماً می‏دانید که شاهرخ هم در استقلال همبازی صمد بود. در پرانتز بگویم که من شخصاً علاقه‏ی خاصی به صمد داشتم. چون اولاً استقلالی بود (چشمک)، ثانیاً خوب گل می‏زد، خوب می‏دوید، باانگیزه و با گذشت بود و هم خوب سر می‏زد. به جز اینها ویژگی‏ای داشت که منحصر به فرد بود. حرکات بدون توپ و فضاسازی‏اش برای دیگر مهاجمان معرکه بود و فرشاد پیوس بسیاری از گل‌هایش را مدیون حرکات صمد بود. با توجه به شناختی که از مربیان داشتم، می‏دانستم که بازی بدون توپ در او ذاتی است و از کسی نیاموخته است. (پرانتز بسته!) وقتی صمد آن تکل خطرناک را رفت، همه نگران شدند و ناصر ابراهیمی به صمد تذکر داد. وقتی شاهرخ دوباره برخاست و همه نفس راحتی کشیدند، آن پسر بچه‌ی آبی پوش با لحنی دوستانه و برای جلب مثلاً یک لبخند به صمد گفت:«آقا صمد آرومتر، لازمش داریم.» فکر می‏کنید صمد چه گفت؟ برگشت و با بی‏نزاکتی هر چه تمام‏تر گفت:«به تو چه؟ برو بشین فضولی نکن!» پسر بچه به گریه افتاد. به یکباره از صمد بدم آمد. با زحمت به پسر بچه روحیه دادم و با هم (من و او چند تن از تماشاچیان) بستنی یخی خوردیم و قضیه تمام شد. اواخر تمرین بود که بازیکنان تمرین پنالتی می‏کردند و ما هم پشت خط و پشت دروازه ایستاده بودیم. نوبت به صمد که رسید غلامپور را فریب داد، ولی توپش میلیمتری به اوت رفت! همان پسر بچه به خیال خود برای اینکه فضا را تلطیف کند و صمد را به آشتی وادارد گفت:«خیلی خوب بود فقط یک کم این طرف‏تر بود گل ِ گل بود.» صمد بد برداشت کرد و گفت:«به تو چه؟ خودت بلدی بیا بزن!» من از کوره در رفتم و گفتم:«ولش کن خیال می‏کنه خبریه. بی‏کاری تحویلش می‏گیری؟» صمد که داشت به طرف بازیکنان می‏‏رفت، برگشت چیزی به من بگوید که با دیدنم پشیمان شد و رفت. به هر حال تمرین تمام شد. آن پسر بچه به سراغ بازیکنان می‏رفت و در دفترچه‏ی کوچکش از آنها امضا می‏گرفت و با یک دوربین ۱۱۰ که به همراه داشت، با آنها عکس می‏گرفت. سراغ شاهرخ بیانی که رفت، شاهرخ چیزی به او گفت و او دوان دوان سراغ من آمد. از خوش‏حالی بالا و پایین می‏پرید و جمله‏ی شاهرخ را به من می‏گفت. شاهرخ به او گفته بود که چای و خرما را از دست متصدی تدارکات تیم بگیرد و برایش ببرد. به او گفتم که زود برود و آقا شاهرخ را معطل نگذارد. از آن روز بود که مهر صمد از دلم رفت که رفت.

نکات جالبی که از آن تمرین در خاطرم مانده:

  • پرسپولیسی‏ها و پروین بعد از تمرین رسیدند و علی پروین به عنوان سرمربی وسط چمن جلسه گذاشت و اعلام کرد که از همان شب اردو آغاز می‏شود و همه باید در هتل باشند. لحن داش مشدی پروین، به عنوان سرمربی تیم ملی جمهوری اسلامی ایران، برایم بسیار جالب بود و تأکیدش روی این نکته که از اجازه مجازه(!) خبری نیست.
  • تمام بازیکنان با دنگ و فنگ و کلاس در تمرین حاضر شده بودند، الا سید مهدی ابطهی. شلوار و پیراهن معمولی و یک ساک قدیمی هم در دست داشت. همین خاکی بودنش به دل هواداران می‏نشست. ابطهی آن روزها در تیم وحدت که به یک تیم محلی و کم امکانات معروف بود توپ می‏زد.
  • عابدزاده آن موقع در استقلال بود، ولی حتی پرسپولیسی‏ها هم دوستش داشتند. بارها شنیدم که تماشاچیان به او می‏گفتند:«احمد آقا قرمزته ولی دوستت داریم.» عابد زاده از پر افاده‏ترین بازیکنان بود. خودروش از بهترین‏ها بود و خودش هم کلی کلاس می‏گذاشت. یادم هست موقع تعویض لباس (که همان کنار چمن انجام شد) لباس‏های زیرش را که انگار فقط در همان یک تمرین پوشیده بود برنداشت و زیرپوش نو از بسته بیرون آورد و یکی از تماشاگران آن را در بسته‏اش گذاشت و با خود برد.
  • شوت‏های مهدی فنونی زاده واقعاً محکم و تماشایی بود و به هنگام بازی‏های رسمی، هواداران شعار می‏دادند:«این شوت نبود آرپی‏جی بود». در هنگام تمرین شوت از راه دور، اگر کسی توپش به بالای دروازه می‏رفت، در میان انبود درختان کاج که ۱۲-۱۰ ردیف بودند گیر می‏کرد و می‏افتاد. اما توپ‏هایی که فنونی‏زاده می‏زد از کاج‏ها رد می‏شد و به ساختمان همسایه می‏رفت که تشویق تماشچیان و خنده او را به همراه داشت. حتی گاهی احساس می‏شد به خاطر هواداران عمداً به جای چارچوب، توپ را به میان کاج‏ها می‏زند. به گمانم ناصر ابراهیمی به او تذکر داد. فنونی زاده بازاری بازیکنان محسوب می‏شد و بقیه در امور خرید و فروش و کالا و ... با او مشورت می‏کردند.
  • غلامپور آن چنان در آن تمرین خوب ظاهر شد و آن چنان شوت و پنالتی و تک به تک گرفت که من با خود گفتم چرا عابد زاده فیکس است؟ بعدها در جریان بازی‏ها معلوم شد که به لحاظ روحی توان عابد زاده را برای بازی‏های سنگین و رسمی ندارد.
  • روی هم رفته جوی صمیمی و بازیکنانی سخت کوش و کم ادعا داشتیم و من همچنان افسوس آن دوران را می‏خورم. هنوز در حسرت یک معلم با اخلاق و کاربلد مثل پرویز دهداری هستم که شاید امیر قلعه نویی کسی باشد که به دنبال او می‏گردیم. به لحاظ بازی هم هنوز در حسرت همکاری زرینچه و نامجو مطلق در طرف راست و کولاک مجتبی محرمی و ابطهی یا مجتبی محرمی و انصاری فرد در طرف چپ هستم. هنوز در حسرت یک مدافع جانانه مثل رضا حسن زاده هستم که مثل انصاریان سرش را جلو حریف و توپ می‏گذاشت، با این تفاوت که حسن زاده ‏معقول‏تر و بازی‏خوان‏تر و گل‏زن‏تر بود و بالأخره هنوز در حسرت یک مهاجم خون‏سرد و خوش‏شانس مثل فرشاد پیوس هستم که مثل ارواح در محوطه‌ی جریمه حریف ظاهر شود و توپ‏ها را فوت کند و گل بزند و امیدوارم آن شخص رضا عنایتی باشد که به نظر می‏رسد استعدادش را دارد.
  • یادآوری می‏کنم که اگر چه تیم ملی ما در تهران الجزایر را دو بر یک شکست داد، اما در الجزیره یک بر صفر بازنده شد، تا در مجموع ۲-۲ مساوی شویم و الجزایر به لطف گل زده در خانه‌ی حریف قهرمان دو قاره شود.

 

 

 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
یاسر یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 08:53 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام

به نوشته های قبلیت یه سری زدم. جالبن

اونورا هم بیا

امیر عباس دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 ساعت 06:53 ق.ظ

به نام خدا
نظری رسیده بود که ادبیاتش در شان مخاطبین این وبلاگ نبود، اما پاسخش را درج می‌کنم:

با سلام
تمام پیش بینی‌های بنده درست از آب درآمد. قبل از شروع فصل گفتم پرسپولیس قهرمان می‌شود و حتی وقتی همه شک داشتند تاکید کردم که در یادداشت‌هایم هست.
استقلال هم گفته بودم که که جزو ۵ تیم نیست زمانی که پرسپولیسی‌ها هم از نظرم تعجب می‌کردند. ضمن اینکه این نتیجه (سیزدهم) حق استقلال بود و من هم خوش‌حالم. فتح الله زاده باید تاوان اشتباهاتش را می پرداخت که پرداخت. از قهرمانی پرسپولیس هم خوش‌حالم، بیش از همه به خاطر پیش‌بینی‌ام!

قطبی را هم هرگز نگفتم اخراج می‌شود. گفتم کاشانی زمزمه‌های اخراجش را در محافل خصوصی سرداده است که سرداده بود و دیدید که رسانه‌ها هم چند روز بعد از خبر من پر از همین خبر شد. اما گفته بودم که کاشانی می‌خواست از طریق فرستادن او به تیم ملی از شرش خلاص شود و وقتی نشد روی دستش ماند.

از همه اینها هم که بگذریم، بنده مفسر ورزشی هم هستم، البته اگر ناراحت‌تان نمی‌کند؟!

موفق باشید.

امیر عباس دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

ضمن اینکه کاشانی نقش اساسی را در قهرمانی ایفا کرد. زمانی که قطبی به خاطر خود بزرگ بینی با مربیان وطنی به ویژه استیلی درافتاده بودو ناکامی‌های پرسپولیس عادی شده بود، با مدیریت هوشمندانه‌ی کاشانی، قطبی مجبور به تاثیر دادن نظرات استیلی شد و استیلی هم مجاب شد که همه جانبه با قطبی رفاقت کند. آب رفته به جوی بازگشت و دوباره نوار موفقیت پرسپولیس آغاز شد. اگر کمبودهای ذهنی و ارتباطی قطبی نبود، خیلی زودتر از پایان لیگ قهرمانی پرسپولیس قطعی می‌شد.
حتی فکر می‌کنم زمزمه‌های اخراج هم فقط به منظور شوک دادن به قطبی برای هماهنگ شدن بوده است.

امیر عباس دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 ساعت 02:47 ب.ظ http://namahramane.blogsky.com

خدا را شاکرم که مخالفان بنده فاقد ادب و شخصیت هستند و آنها که مجبورند مودب باشند، فاقد منطق هستند و همین به اطمینان به نفس این جانب و قاطعیت در مسیری که در آن قدم برمی‌دارم کمک می‌کند.
لطفا ادامه بدهید. خواهید دید که اولا چون گذشته محکم در صحنه هستم و چون هدفم رضای خداست امید به تفضل او دارم و نزد وجدانم سربلندم.
اما کسانی که شیطنت می‌کنند همواره پیش وجدان خود سرافکنده‌اند و باعث بیماری روح و روان خود می‌شوند.

ایرانمنش سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام
من استقلالی هستم و خوشحالم که استقلالیها مثل شما متخصص هستند و پیش بینی های خوبی هم دارند اما سوالم اینه که أیا واقعا افشین قطبی هیچ نقشی در قهرمانی نداشت؟
سوال مهمتر من هم اینه که چرا شما از سیزدهم شدن استقلال خوشحالید؟ این اصلا برای من قابل هضم نیست و امیدوارم توضیح بدید.
یا علی

سلام بر شما
قطبی موثر بوده. اگر این را نگفته‌ام چون یادداشتم در ارتباط با پرسولیس نبوده است. جواب را به یک آدم مریض داده‌ام که با چند اسم مرتبا کامنت می‌گذارد و دچار چند شخصیتی است و بحث پرسپولیس را طرح کرده!
هر وقت تیمی موفق می شود یا ناکام، همواره یکی از عوامل مهم، سرمربی است. سرمربی فهیم کمبودهایش را با دستیارانش جبران می‌کند که قطبی این کار را بلد نبود و وقتی نمی‌توانست بازی را آنالیز کند، به استیلی هم اجازه نمی‌داد که با مدیریت کاشانی، ضعف او رفع شد. اما مهم‌ترین هنر قطبی روانشناسی قوی بود که معمولا در ایران مربیان کمتر این توانایی را دارند. البته به شهادت آگاهان استیلی هم این توانایی را دارد.
در مورد استقلال نیز: اولا من چشم بسته و تعصبی مثل جوانان احساساتی، طرفدار استقلال نیستم. اینجا را ببینید:
http://revaiat.parsiyar.com
و اگر خوش‌حال شدم به این دلیل بود که جز در این حالت فتح الله زاده پی به اشتباهش نمی‌برد. اگر استقلال ششم می‌شد آب از اب نکان نمی‌خورد.
در مورد جام حذفی هم (که نپرسیده‌اید) معتقدم قلعه نویی فرصت کافی برای تغییر شرایط ندارد. شرایط فقط به استقلال محدود نمی‌شود و انگیزه و توان بالای سپاهان از دست‌رس امیر استقلال خارج است و به نظرم طبیعی است که سپاهان قهرمان جام حذفی شود.

همون قبلیه سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام امیر عباس جان
بی وفا من همیشه که خبر نامت میاد همیشه باز میکنم ایمل و میام وبت درسته نظر نمیدم ولی مطالبت مو به مو می خونم
منم نظرم بنا بر همون مطالبت میگفتم
حالا هرچی تو گفتی قبوله ما ادب هم نداریم قبوله
ولی من فکر کردم ظرفیت شوخی رو داری ولی فکرش نمیکردم اینهمه زود بزنی تو خاکی
خلاصه مزاحمت وبت نمیشیم ها
بیخیال هیچی
ایام فاطمیه رو هم بهت تسلیت میگم
ولی خدایش غرور خیلی داری این این چند وقته که مطالبت رو میخونم فهمیدم
علی یارت جوون خدانگهدارت

سلام وقتی بی‌نام و نشان می‌آیید دیگر توقعی نباید داشته باشید.

همون قبلیه شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

دوست داریم حاجی

محبت دارید. ولی ضمیر مرجع خودش را پیدا می‌کند. مطمئن باشید من به شما جسارت نکردم.

علی آخوندزاده پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.kimia.blogfa.com

پیروزی استقلال بر شما و همه استقلالی ها مبارک باشد .
یاعلی

به فینال رسیدن را مطمئن بودم اما قهرمانی را مطمئن نیستم.
به قول یکی از دوستان در پیامکی به من:
«با قلعه‌نویی دست کم از استقلالی بودن خود شرمنده نمی‌شویم.»
ولو قهرمانی از آن استقلال نباشد.

این یاعلی را از ایرانمنش یاد گرفتید؟ (البته در کامنت‌ها)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد