محرمانه

هزارتوی خاطرات

محرمانه

هزارتوی خاطرات

فیلم «مرگ یک رئیس جمهور» به نفع پنتاگون است



 

پوستر فیلم

فیلم سینمایی «مرگ یک رئیس جمهور» (Death of a president) از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. از ساخت این فیلم نه هول بشوید و نه خوش‌حال! برخی با ساده انگاری و فقط به این دلیل که چند صحنه‌ی مستند در آن به نمایش درآمده بود، از خوش‌حالی در پوست خود نمی‌گنجیدند. خبرگزاری مهر (سازمان تبلیغات) و خبرگزای رجا (اصولگرا) از این فیلم، به عنوان یک فیلم مستند داستانی یاد و استقبال کرده بودند. در این زمینه گفتنی زیاد است، اما برای طولانی نشدن یادداشت، فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

نخست اینکه اطلاق عنوان «مستند داستانی» یا «مستند سینمایی» به کلی اشتباه است. این فیلم «سینمایی» است و از تصاویر مستند برای ساخت یک فیلم سینمایی با داستان و محتوای کاملاً غیرمستند بهره برداری شده است.

کارگردان انگلیسی فیلم به سفارش امریکا با نمایش دادن چند تصویر مستند، افکار مورد نظر پنتاگون را القا کرده است. شکی نیست که تصاویر تجمع و شورش‌های خیابانی بر ضد دولت امریکا (که همواره در ایالات متحده و اقصی نقاط جهان مشاهده می‌شود) به کرّات از رسانه‌ها پخش شده است. اما در این فیلم تظاهرات و اعتراضات خیابانی با لعاب مورد نظر دولت امریکا آغشته می‌شود. دقت کنید که بوش در این فیلم از اعتراضات عصبانی و ناراحت نیست و حتی در سخن‌رانی به بذله‌گویی می‌پردازد و پس از ایراد سخن، علی‌رغم نامساعد بودن شرایط امنیتی، به دیدار مخالفانش می‌رود و مهربانانه با آنان سخن می‌گوید! حتی بازیگری که نقش یکی از مخالفین را بازی می‌کند، در این فیلم می‌گوید:«همیشه این طور است؛ ابتدا اجازه می‌دهند تظاهرات کنیم و بعد بوش آن را زیر پا له می‌کند!»

یا ببینید که در فیلم چگونه خشونت و کنترل پلیس ایالت متحده موجه جلوه داده شده است! درست است که زن مسلمان به نبودن آزادی و رفتار توام با زور پلیس اعتراض می‌کند (چیزی که همواره دولت امریکا به خاطرش تحت فشار رسانه‌ها و افکار عمومی است)، اما بیننده‌ی فیلم، با توجه به عظمت حادثه‌ی تروریستی، ناخودآگاه حرکت پلیس را تأیید می‌کند و در جریان فیلم دوست دارد سریع‌تر رفتار پلیس نتیجه دهد و تروریست(؟) شناسایی و دست‌گیر شود.

همچنین جاسوسی پلیس امریکا از زندگی خصوصی مردم که توسط انبوه دوربین‌ها و ادوات شنود مخابراتی و محیطی صورت می‌پذیرد و همواره مورد انتقاد گسترده قرار گرفته، در این فیلم به خوبی توجیه می‌شود.

یا می‌دانیم که دولت امریکا همواره سعی دارد مسلمانان را عامل خشونت و ترور نشان دهد. در این فیلم یک مدیر امنیتی که نقش یک مدیر امنیتی را بازی می‌کند(!) می‌گوید:«وقتی می‌خواستیم مظنونین را شناسایی کنیم، به خاطر نژادپرستی نبود، اما تأیید می‌کنید(؟) که کاملاً طبیعی است(؟) ابتدا به سراغ اسامی مسلمانان برویم!» و این‌گونه این دروغ را با ظرافت القا می‌کند که مسلمانان در حوادث تروریستی سابقه‌ای طولانی دارند!

همچنین دیگر مشخص است که طالبان و القاعده ساخته‌ی دولت ایالات متحده است و گروه القاعده بخشی از تشکیلات مخفی ارتش امریکاست و بن‌لادن نیز یک سرباز کهنه‌ی امنیتی – عملیاتی ارتش امریکاست. اما در این فیلم نهایتاً القاعده به عنوان عامل ترور معرفی می‌شود و فراموش نکنید که با امپریالیسم خبری در غرب، بیش از 70 درصد مردم، القاعده را نماد اسلام می‌دانند! و البته در این فیلم نیز القاعده – یعنی بخشی مخفی از ارتش امریکا – دشمن امریکا معرفی می‌گردد!

نکته دیگر اینکه این فیلم به محبوبیت از دست رفته جورج بوش کمک شایانی می‌کند و آیا فکر کرده‌اید که چرا جورج.دابلیو.بوش شخصاً و با کمال میل در این فیلم بازی می‌کند و گروهی از مقامات مهم امنیتی و پلیس امریکا در ردیف بازیگران فیلم قرار گرفته‌اند؟ آنچه دولت امریکا با سفارش ساخت این فیلم دنبال می‌کند بیش از اینهاست و از حوصله‌ی مخاطبان وبلاگ خارج است.

واقعاً آیا ساخت این فیلم خوش‌حالی دارد و آیا پخش آن از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران و تعریف و تمجید از آن صحیح است؟ قضاوت با شما!

کوچ من


همین روزها بار سفر خواهم بست

و به جایی خواهم کوچید

که در آنجا هیچ دوشیزه ای
زیباتر از خاطره های من نیست


اگر خبر مرا روزی
از نسیم صبا شنیدی
که با قلمی در دست
و کاغذهایی پراکنده در اطراف
خفته ام
لحظه های بی شماری را به یاد بیاور
که آرزوی مرگ مرا کرده بودی
آن گاه صبا
از جاودانگی من با تو سخن ها خواهد گفت
عزیزم!

خداحافظ

خداحافظ همین حالا

همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین

به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

 

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده ست

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده ست

خداحافظ باسه اینکه نبندی دل به رؤیاها

بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

خداحافظ

خداحافظ همین حالا

خداحافظ

سکوت

چه کلمه‌ی خوش آهنگی!

مگر سید اشرف که بود؟

 مرد خدا

سید اشرف الدین موسویان

این روزها زیاد خبر ترحیم می شنوم. دو هفته پیش بود که برادرم محمد میرزایی – جانباز بالای ۷۰% - در یک تصادف مجروح شد و همسر و برادرش را از دست داد. چه کسی احتمال می‌داد؟ و دیشب ساعت ۲۱ از مادر شنیدم که سید اشرف فوت کرده است. افسوس خوردم. بیشتر از همه برای اینکه ۳ روز از فوت او می‌گذشت و هیچ‌یک از بستگان و دوستان محله‌ی پدری، به خود زحمت نداده بود تا موضوع را اطلاع دهد. چه کسی فکر می‌کرد برایم مهم باشد؟! اصلاً برای که مهم است؟ سید اشرف که از آن آدم‌های پول‌دار و دارای برو و بیا نبود! در همین محله‌ی پدری، چند سال پیش یک نفر فوت کرد که به دارایی و خیّری معروف بود و من هم به ایشان جسارت نمی‌کنم؛ اما مراسم ختم او با سینه زنی توأم شد و در کمتر از چند ساعت خبر فوتش همه جا پیچید و اگر کسی اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد، دیگران تعجب می‌کردند. بگذریم.

کارم را انجام دادم و ساعت ۲۳ به محل دفن (امام‌زاده ابراهیم) رفتم. چند تن از برادران بسیجی هم بودند. همه اهل مسجد و متدین. پرسیدم:«سید اشرف کجا دفن شده؟» با خجالت گفتند که نمی‌دانند. خجالت هم دارد. ۳ روز است یکی از معتمدین محل به خاک سپرده شده و مسجدی‌ها هم محل دفنش را نمی‌شناسند. گشتم و محل دفن را پیدا کردم و زیارتی و فاتحه‌ای و ... .

مزار سید اشرف در نیمه شب 

ملاک ما برای ارزش‌گذاری چیست؟ فکر و ذهن و قضاوت و عواطف ما تا کی در حصار این دنیا محدود خواهد بود؟ شاید کنجکاو شده‌اید که سید اشرف را بیشتر بشناسید؟!

سید اشرف از آنها بود که حتی یک نفر از او بدی ندیده و از او دل‌خوری ندارد. یک مغازه‌دار ساده که در طول سال‌های عمر، بقالی نقلی‌اش را ارتقا نداد و هیچ‌گاه در پی سودهای آنچنانی نبود. از آدم‌هایی بود که به لقمه‌ی حلال اعتقاد داشت و درصد سودش را با استفتا از مرجع تقلیدش محاسبه می‌نمود. در کودکی مشتری بیسکویت‌های دانه‌ای‌ مغازه‌اش بودیم.

-          سلام سید اشرف، یک تومان بیسکویت دانه‌ای می‌خواهم.

سید اشرف با خوش‌رویی سنگی را به ترازو می‌انداخت، بیسکویت را وزن(!) می‌کرد و به هنگام تحویل دست به جعبه می‌برد و یکی دیگر به آن اضافه می‌کرد. این روایت ساده، روح بزرگ سید را نشان می‌دهد. قبل از انقلاب اسلامی که رژیم طاغوت سعی در ضعیف کردن دین و از بین بردن شعائر آن داشت و محله پدری هم خلوت بود و در نتیجه ۲۰-۱۰ نفر بیشتر در نماز جماعت حاضر نمی‌شدند، به هنگام نماز مغازه‌ی سید اشرف تعطیل بود و همه می‌دانستند که کجاست. سید اشرف هیچ‌گاه جماعت را ترک نمی‌کرد. آرام بود. از آن آرامش‌های حسرت برانگیز. بیش از این توان قلم فرسایی ندارم. لطفاً برای شادی روحش حمد و سوره قرائت فرمایید.

پ.ن: مراسم شب هفت آن فقید سعید، روز جمعه ۴/۸/۸۶ از ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷ در مسجد عبدالهی (قم – خیابان امامزاده ابراهیم) برقرار است.